معرفی وبلاگ
بسم رب الشهداء این وبلاگ مربوط به تقویم شهدای محله حکم آباد تبریز برای علاقمندان به خاطرات شهدا ایجاد شده است.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 10583
تعداد نوشته ها : 253
تعداد نظرات : 5
چاپ این صفحه
Rss
طراح قالب
GraphistThem252



🌹شهید والامقام ، پاسدار شهید رحیم خشتگر

ولادت : یکم آبان ۱۳۴۱ در تبریز
شهادت : بیست و یکم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون


✍️ امروز خداوند متعال بر اعمال ما نظاره گر است که امت ما همچون قوم موسی و اهل کوفه، امام خویش را در صحنه‌ی مبارزه با استکبار جهانی تنها نخواهند گذاشت یا همچون حماسه آفرینان کربلای خونین به ندای « هل من ناصر ینصرنی » حسینی امام خویش لبیک خواهند گفت.
امام ما نیز چشم انتظار است که ما امت اسلام تا چه اندازه برعهد و پیمان الهی خویش پایبند هستیم و آیا به شعار انقلاب اسلامیمان که « ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی » وفاداریم؟

🔶 استغفار و دعا را از یاد نبرید که دعا بهترین درمان برای تسکین دلهاست. همیشه به یاد خدا باشید و تنها در راه او قدم بردارید و تلاش کنید؛ « الا بذکر الله تطمئن القلوب »

🔸در افکار امام بیشتر دقت کنید و سعی کنید به عظمت او پی ببرید؛ آن وقت است که او را تنها نخواهید گذاشت.
 

بخشی از وصیت نامه شهید

🌷🌹تقویم یادبود شهداء   🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz

دسته ها : وصیت نامه
1402/11/20 15:13




💠 یکی از نیروها شیطنت کرده و پتوهای فرمانده لشکر را برداشته بود

✍️ آقا مهدی در مرکز پیام دو تخته پتو داشت که وقتی شبها جهت مطالعة  پیامها
به مرکز پیام می آمد جهت در امان ماندن از نیش پشه هایی که به فانتوم معروف
بودند روی دوشش میانداخت یک شب من و سید شیفت بودیم
 دَرکوبیده شد و از نوع کوبیده شدن َدر فهمیدم آقا مهدی است دَر را باز کردم طبق معمول داخل ساختمان نیامد
و پیامها را خواست تا مطالعه کند پتوها و پیامها را به ایشان دادم روی جعبه مهمات مقابل ساختمان نشست، پتوها را روی دوشش کشید و مشغول مطالعه شد، من نیز داخل اتاق مشغول کارم بودم ساعتی گذشته بود
 آقا مهدی یک باردیگر، دَررا کوبید، دَر را باز کردم، دیدم در عین متانت میگوید جهت تجدید وضو رفته بودم که پتوهای من را برداشته اند! داری دو تا پتوی دیگر به من بدهی؟
هر چه خواهش تمنا کردم داخل نیامد لذا دو تخته پتوی دیگر به ایشان دادم، بعداز اینکه پیامها را مطالعه نمودند پتوها را پس داده و رفتند صبح که پیگیر موضوع پتوها شدم، دریافتم که آقا مهدی وقتی جهت تجدید وضو به دستشویی رفته ،یکی از بچه ها شیطنت کرده و پتوها را برداشته است

📚سلسله اعصاب فرماندهی
راوی :حاج کاظم احمدنژاد
#شهید_مهدی_باکری
🌷🌹تقویم یادبود شهداء   🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄

دسته ها : خاطرات
1402/11/20 15:13




🎤رهبر انقلاب:...شهادت ؛ مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است

✍️ سید جمشید در بهمن سال 1325 در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مومن و متدین پرورش یافت .
وی در هفت سالگی تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسه ( توفیق ) آغاز کرد و تا مقطع ششم نظام قدیم به تحصیل ادامه داد .


دسته ها : زندگی نامه
1402/11/20 15:13



#سیره_شهدا
#شهید_حمید_باکری

🏃‍فرار از گناه در آلمان!
✨پسردایی حمید درباره دوران اقامت حمید در آلمان می گوید: حمید روی تابلویی نوشته بود: «ان ربک لبالمرصاد» و به دیوار اتاق نصب کرده بود. کم حرف می زد، مگر حرف های جّدی. در نوشته هایش خواندم: «برای فرار از گناه⛔️، با خواند قرآن، نماز، مطالعه و ورزش خودت را مشغول کن.» خودش می گفت: «قبل از سفر به آلمان، حساب خودم را با خودم تصفیه کردم. برای بازبینی و شناخت عمیق در اعمال، آنچه از خود می دانستم را به روی کاغذ🗒 آوردم، تا با تجزیه و تحلیل آن، نقاط ضعف و قوت را به دست آورم و بدانم در محیط خارج امکان چه خطراتی برای من هست و بتوانم با شناخت آن، خود را کنترل کنم.»
✨منبع:نوید شاهد
🌷🌹تقویم یادبود شهداء   🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄

دسته ها : خاطرات
1402/11/20 15:13


💠 پیکرشهیدیاسرناصری رادفن نکنید.

✍🏻 صبح بسیار سردی بود ولی وقتی بیاد 39 شهیدی که قرار بود دقایقی بعد از مقابل مصلای  نماز جمعه تبریز تشیع شوند، می افتادم دلم آتش می گرفت ،در میان جمعیت گفتم چقدر جای یاسر خالی است.
نماز شهداء اقامه شد ولاله های خونین کفن برشانه های زخم خورده و صبور شهر چون زورقهایی نورانی تا گلزار شهدای وادی رحمت تشیع شدند .
حال عجیبی داشتم آنها رفته بودند وما ...
🔶 صدای بلندگوی وادی رحمت مرا از عالم بی خودی و بی خبری بیرون کشید: ((برادران! پیکرشهید یاسرناصری رادفن نکنید چون هنوزبه خانواده اش اطلاع داده نشده است...)))
پاهایم سست شد،سرم گیج رفت. دستم را به دیوارغسالخانه تکیه دادم و روی برفهانشستم.باخودم درجدال و بین ابهام و واقعیت گیرکرده بودم.خیره شدم همه جاسفیدپوش بود.
🔸 تازه یادم افتاد که دو هفته است از یاسر بی خبرم ، پس یاسر از اول نماز وتشیع با من بود ومن ندانسته به تشیع او آمده بودم.

تارخ شهادت:21 بهمن  1364

#شهید_یاسر_ناصری
#شهادت_مرگ_زیرکان

🌷🌹تقویم یادبود شهداء   🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄



دسته ها : خاطرات
1402/11/20 15:12
X