معرفی وبلاگ
بسم رب الشهداء این وبلاگ مربوط به تقویم شهدای محله حکم آباد تبریز برای علاقمندان به خاطرات شهدا ایجاد شده است.
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 11377
تعداد نوشته ها : 253
تعداد نظرات : 5
چاپ این صفحه
Rss
طراح قالب
GraphistThem252

زندگینامه شهید صمد جاهد الوار علیا قائم مقام فرمانده گردان بعثت لشکرمکانیزه 31عاشورا

5 اسفند 1338 ه ش در تبریز به دنیا آمد . او چهارمین فرزند خانواده مذهبی و مستضعف جاهدالوار بود . والدین صمد او را از کودکی با مسائل دینی از جمله نمازهای یومیه و جماعت و حتی نماز آیات و ... آشنا کردند . از آنجا که خانواده اش در تنگنای مالی شدید به سر می برد ، صمد از اوان کودکی مجبور به فرشبافی شد و بیشتر اوقات را در کنار خانواده به فرشبافی می گذراند . وی که طعم محرومیت را چشیده بود به دوست یتیمش که از نعمت پدر و مادر محروم بود ، نهایت محبت و کمک را مبـذول می داشت .


 






5 اسفند 1338 ه ش در تبریز به دنیا آمد . او چهارمین فرزند خانواده مذهبی و مستضعف جاهدالوار بود . والدین صمد او را از کودکی با مسائل دینی از جمله نمازهای یومیه و جماعت و حتی نماز آیات و ... آشنا کردند . از آنجا که خانواده اش در تنگنای مالی شدید به سر می برد ، صمد از اوان کودکی مجبور به فرشبافی شد و بیشتر اوقات را در کنار خانواده به فرشبافی می گذراند . وی که طعم محرومیت را چشیده بود به دوست یتیمش که از نعمت پدر و مادر محروم بود ، نهایت محبت و کمک را مبـذول می داشت .
دوره دبستان را با رفتن به مدرسه شبانه روزی هاجر ( فعلی ) در سال 1345 آغاز کرد . او برای همیاری در تأمین معاش خانواده ، روزها فرشبافی و شبها تحصیل می کرد . چهار سال اول دبستان را در مدرسه هاجر و کلاس پنجم را در مدرسه قطران ( نیّـر ) گذراند . علی رغم علاقه به فراگیری دانش ، کار همراه با تحصیل مانع از انجام تکالیف و پرداختن کامل به دروس می شد . لذا با پایان دوره ابتدایی ، در سال 1350 ، مجبور به ترک تحصیل و ادامة کار فرشبافی در خانه شد . این کار تا حدود پانزده سالگی ادامه یافت و از آن پس به شغل جوشکاری ، آهنگری و در و پنجـره سازی روی آورد .
با آغاز مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی ، او نیز به صف مردم پیوست و به همراه برادر بزرگترش به مبارزه با طاغوت جبار روی آورد.
پخش و نصب اعلامیه های حضرت امام (ره) که تا پاسی از شب به این کار مشغول بود ,ازجمله کارهی اودر دوران مبارزات انقلاب اسلامی بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، او که هجـده سـال از عمرش می گذشت ، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد . دوره آموزش نظامی را در اواخر سال 1358 و اوایل 1359 پشت سر گذاشت و از همین جا مورد توجه آقای غلامحسین سفیدگری - فرمانده آموزشی خود - قرار گرفت .
پس از این دوره ، او به کار آموزش نظامی در سپاه مشغول شد . صمد اگر چه قبل از انقلاب هم جوانی مؤمن بود ، ولی پیروزی انقلاب اسلامی باعث تحولی دو چندان در روحیات او شد . کار نظامی او با خودسازی معنوی توأم بود و در کنار حضور در واحدهای احتیاط و گشت ، نگهبانی می داد و به مطالعه کتابهای اسلحه شناسی و مذهبی می پرداخت .
با آغاز جنگ تحمیلی ، در سن بیست و یک سالگی به سوی جبهه های نبرد شتافت . در اواخر سال 1359 ، در مأموریتی به سوسنگرد در جمع گروه دکتر چمران به عنوان آر.پی.جی زن در مأموریتهای محوله شرکت داشت و در تمام حملات نیروهای خودی با اصرار حضور می یافت . اصراری که منشأ صمیمیتی بین او و دکتر چمران شد . در آبان 1360 ، در اعزامی سراسری از شهرستان تبریز بار دیگر به جبهه های غرب اعزام شد و در گیلانغرب سمت معاون فرمانده گروهان را به عهده گرفت .در هنگامة نبرد بسیار شجاع بود . به عنوان مثال در عملیات مطلع الفجر ، با جمعی از رزمندگان پس از شش ساعت پیشروی در عمق خاک عراق در محاصره قرار گرفتند و عده ای از نیروها مفقود ، اسیر یا شهید شدند . صمد در موقعیتی قرار داشت که می توانست از معرکه فرار کند ، ولی چون بعضی از رزمندگان را می دید که در محاصره مانده اند ، همانجا ماند و چند روز پس از شکسته شدن محاصره و رهایی آنها ، بازگشت .
اجتماعی ، شوخ طبع ، متین ، مؤدب ، متواضع ، با اخلاص ، با گذشت و اهل محبت بود ، به گونه ای که همه او را دوست داشتند . در هنگام برخورد با مشکلات و یا ناراحتی ها بسیار صبور و شکیبا بود و مسائل را به قضا و قدر الهی نسبت می داد ؛ به خصوص هنگامی که کسی به شهادت می رسید ، دیگران را به تسلیم در برابر قضای الهی دعوت می کرد و حل مشکلات و ناراحتی ها را از خداوند طلب می نمود .در کارهای دسته جمعی از جمله نظافت چادرها و شستشوی ظروف و ... ، منتظر کمک دیگران نمی ماند . حتی در احداث یک حلقه چاه برای رفع کمبود آب در نزدیک کرخه اولین قدم را برداشت و با حفر چاه ، آب لازم را برای مصارف غیر آشامیدنی تأمین کرد . اما همه اینها باعث نمی شد که در هنگامه کار و نبرد جدی نباشد . او پیش از عملیات ، به نیروهایش آموزش می داد و چنـان جدی بود که همه از او حرف شنوی داشتند .
اوقات بیکاری خود را به فوتبال و یا حرکات ژیمناستیک می پرداخت یا لباسها و پوتینش را وصله می کرد و از دوخت و دوز لباس دیگران هم ابایی نداشت . بعضی از اوقات را نیز به دور از چشم دیگران به قرائت قرآن و دعا می گذراند . او با همه صادق و یکرنگ بود و از افراد متکبر و مغرور تنفر داشت .
کمتر از خود و فعالیت هایش در جبهه صحبت می کرد و در مرخصی ها نیز به مساجد رفته و درباره انقلاب و جنگ سخن می گفت . کودکان محل را در مسجد جمع می کرد و به آنان آموزش نماز می داد . طی بیش از دو سال حضور در جبهه ، سه بار زخمی شد . در یکی از این موارد دچار سوختگی شدید شد و در دوران نقاهت هنگامی که پدرش قصد خریـد دارو داشت ، از این کار ممانعت به عمل آورد و معتقد بود خداوند خودش شفای او را می دهد .
معاون فرمانده گردان بعثت درلشکر 31 عاشورا بود وسرانجام در همین مقام در تاریخ 28 تیر 1361 ، در منطقه عملیاتی شلمچه در عملیات رمضان به شهادت رسید .
پیکر شهید صمد جاهدالوار علیا پس از انتقال به زادگاهش ، در گلزار شهدای تبریز در وادی رحمت به خاک سپرده شد . پس از شهادت صمد ، رسول - برادر کوچکتر او - نیز به شهـادت رسید .
از شهیـد صمـد جاهـدالـوار علیـا وصیت نامـه ای برجای مانده که در
آن به تبیین عقاید خود پرداخته است.
منبع:مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان شرقی
دسته ها : زندگی نامه
1402/9/1 0:29
X