🌹شهید والامقام ، پاسدار شهید رحیم خشتگر
ولادت : یکم آبان ۱۳۴۱ در تبریز
شهادت : بیست و یکم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون
✍️ امروز خداوند متعال بر اعمال ما نظاره گر است که امت ما همچون قوم موسی و اهل کوفه، امام خویش را در صحنهی مبارزه با استکبار جهانی تنها نخواهند گذاشت یا همچون حماسه آفرینان کربلای خونین به ندای « هل من ناصر ینصرنی » حسینی امام خویش لبیک خواهند گفت.
امام ما نیز چشم انتظار است که ما امت اسلام تا چه اندازه برعهد و پیمان الهی خویش پایبند هستیم و آیا به شعار انقلاب اسلامیمان که « ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی » وفاداریم؟
🔶 استغفار و دعا را از یاد نبرید که دعا بهترین درمان برای تسکین دلهاست. همیشه به یاد خدا باشید و تنها در راه او قدم بردارید و تلاش کنید؛ « الا بذکر الله تطمئن القلوب »
🔸در افکار امام بیشتر دقت کنید و سعی کنید به عظمت او پی ببرید؛ آن وقت است که او را تنها نخواهید گذاشت.
بخشی از وصیت نامه شهید
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄
💠 یکی از نیروها شیطنت کرده و پتوهای فرمانده لشکر را برداشته بود
✍️ آقا مهدی در مرکز پیام دو تخته پتو داشت که وقتی شبها جهت مطالعة پیامها
به مرکز پیام می آمد جهت در امان ماندن از نیش پشه هایی که به فانتوم معروف
بودند روی دوشش میانداخت یک شب من و سید شیفت بودیم
دَرکوبیده شد و از نوع کوبیده شدن َدر فهمیدم آقا مهدی است دَر را باز کردم طبق معمول داخل ساختمان نیامد
و پیامها را خواست تا مطالعه کند پتوها و پیامها را به ایشان دادم روی جعبه مهمات مقابل ساختمان نشست، پتوها را روی دوشش کشید و مشغول مطالعه شد، من نیز داخل اتاق مشغول کارم بودم ساعتی گذشته بود
آقا مهدی یک باردیگر، دَررا کوبید، دَر را باز کردم، دیدم در عین متانت میگوید جهت تجدید وضو رفته بودم که پتوهای من را برداشته اند! داری دو تا پتوی دیگر به من بدهی؟
هر چه خواهش تمنا کردم داخل نیامد لذا دو تخته پتوی دیگر به ایشان دادم، بعداز اینکه پیامها را مطالعه نمودند پتوها را پس داده و رفتند صبح که پیگیر موضوع پتوها شدم، دریافتم که آقا مهدی وقتی جهت تجدید وضو به دستشویی رفته ،یکی از بچه ها شیطنت کرده و پتوها را برداشته است
📚سلسله اعصاب فرماندهی
راوی :حاج کاظم احمدنژاد
#شهید_مهدی_باکری
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🎤رهبر انقلاب:...شهادت ؛ مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است
✍️ سید جمشید در بهمن سال 1325 در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولد شد و تحت تربیت پدر و مادری مومن و متدین پرورش یافت .
وی در هفت سالگی تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسه ( توفیق ) آغاز کرد و تا مقطع ششم نظام قدیم به تحصیل ادامه داد .
#سیره_شهدا
#شهید_حمید_باکری
🏃فرار از گناه در آلمان!
✨پسردایی حمید درباره دوران اقامت حمید در آلمان می گوید: حمید روی تابلویی نوشته بود: «ان ربک لبالمرصاد» و به دیوار اتاق نصب کرده بود. کم حرف می زد، مگر حرف های جّدی. در نوشته هایش خواندم: «برای فرار از گناه⛔️، با خواند قرآن، نماز، مطالعه و ورزش خودت را مشغول کن.» خودش می گفت: «قبل از سفر به آلمان، حساب خودم را با خودم تصفیه کردم. برای بازبینی و شناخت عمیق در اعمال، آنچه از خود می دانستم را به روی کاغذ🗒 آوردم، تا با تجزیه و تحلیل آن، نقاط ضعف و قوت را به دست آورم و بدانم در محیط خارج امکان چه خطراتی برای من هست و بتوانم با شناخت آن، خود را کنترل کنم.»
✨منبع:نوید شاهد
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💠 پیکرشهیدیاسرناصری رادفن نکنید.
✍🏻 صبح بسیار سردی بود ولی وقتی بیاد 39 شهیدی که قرار بود دقایقی بعد از مقابل مصلای نماز جمعه تبریز تشیع شوند، می افتادم دلم آتش می گرفت ،در میان جمعیت گفتم چقدر جای یاسر خالی است.
نماز شهداء اقامه شد ولاله های خونین کفن برشانه های زخم خورده و صبور شهر چون زورقهایی نورانی تا گلزار شهدای وادی رحمت تشیع شدند .
حال عجیبی داشتم آنها رفته بودند وما ...
🔶 صدای بلندگوی وادی رحمت مرا از عالم بی خودی و بی خبری بیرون کشید: ((برادران! پیکرشهید یاسرناصری رادفن نکنید چون هنوزبه خانواده اش اطلاع داده نشده است...)))
پاهایم سست شد،سرم گیج رفت. دستم را به دیوارغسالخانه تکیه دادم و روی برفهانشستم.باخودم درجدال و بین ابهام و واقعیت گیرکرده بودم.خیره شدم همه جاسفیدپوش بود.
🔸 تازه یادم افتاد که دو هفته است از یاسر بی خبرم ، پس یاسر از اول نماز وتشیع با من بود ومن ندانسته به تشیع او آمده بودم.
تارخ شهادت:21 بهمن 1364
#شهید_یاسر_ناصری
#شهادت_مرگ_زیرکان
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✍🏻 در زمان تشکیل بسیج به فرمان امام خمینی ره
جزء اولین کسانی بود که عضو بسیج شد و لباس مقدس بسیجی به تن کرد و به پاس فعالیت مستمر در بسیج به عنوان بسیجی نمونه شناخته شد وعازم حج بیت الله الحرام گردید.
🔶 با وجود کمی سن دیگران را به شرکت در نمازجمعه وجماعت ودعای کمیل تشویق می کرد.
سالار شناسنامه جدیدی دست وپا کرد وبه همراه مادرش به ستاد اعزام مراجعه نمود .
وقت اولین اعزام رسیده بود . او راهی بود ، راهی دریای نور .
🟢 جبهه دیار عاشقان چنان او را مجذوب خود کرده بود که بعد از یک بار اسارت و چهاربار زخمی شدن ، به جبهه بازگشت و سر انجام در تاریخ هیجدهم بهمن ماه سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه به خیل شهیدان مفقود الجسد پیوست وجاودانه شد.
#شهید_سالار_قزیلی
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💠 گزارشی ازاثرات بمب های شیمیایی عراق در بیان یک بیسیمچی لشکر 31عاشورا
✍️ در تاریخ 1365 /4/10 که قرار بود به قرارگاه برگردم و مقداری از وسایل لازم را با خودم به خط ببرم، تعدادی ازهواپیماهای عراقی در حالیکه در سطح پایین پرواز میکردند وارد جین دره سی شدند و بدون اینکه صدای بمبارانی شنیده شود برگشتند ولی در یک لحظه دود سفیدی تمام آن منطقه را دربرگرفت همراه با چند نفر دیگر با ماشین راهی منطقه مذکور شدیم وقتی به اردوگاه رسیدیم مشاهده کردیم شیمیایی زده اند و همه در حال فرار به سوی بلندی ها هستند ،
🔵 هر چه در دَم دست داشتیم آتش زدیم تا مختصری از اثر شیمیایی کاسته شود
با توجه به اینکه دشمن بعثی از گاز خردل استفاده کرده بود
تمام پوست بدن و اطراف چشمانمان به طرز وحشتناکی تاول زده بود و همچنین به دلیل ناراحتی ریوی تنگی نفس شدیدی داشتیم به همین دلیل ما را با ماشین به حمامی در اطراف جوانرود، که حمام ش م ر (شیمیایی – میکروبی – رادیو اکتیو) میگفتند، بردند و پس از روغن مالی و تجویز دارو، مدتی در قرنطینه بودیم بعد از چند روز، به اردوگاه شهید مقیمی در چهارزبر رفتیم
🔶 در آنجا دوباره تاول های دور چشم هایم عود کرد و هر چند یکبار تاول ها می ترکید، به گونه ای که هیچ جا را نمی دیدم و برای رفتن به دستشویی یکی از بچه ها دستم را می گرفت وضعیت جسمانیم به قدری وخیم شده بود که زبان قادر به توصیف آن نیست حدود 12روزی که در آنجا بودیم تحت نظر پزشکان مداوا می شدم، و با بهبودی نسبی چند روزی به عنوان مرخصی به تبریز رفتم
📚سلسله اعصاب فرماندهی
راوی :حاج کاظم احمدنژاد
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═
✍️ شهادت مرگ زیرکان است؛ مرگ انسانهاى زیرک و هوشیار است...بیانات رهبر انقلاب:
1368/05/25
💠 روز 17/مرداد/1342 در طلوع سپیده دم صادق در یک خانواده مذهبى در تبریز فرزندى زاده شد که نام او را رحیم نهادند. و از همان دوران کودکی، در جهت رشد فکرى و اعتقادى خویش به مطالعه کتب مذهبى و اعتقادى پرداخت.
در ماههاى اوّل پیروزى انقلاب همزمان با تشکیل واحدهاى احتیاط از اولین افرادى بود که به واحد احتیاط منطقه 16 حکم آباد پیوست و در بخش فرهنگى مسجد «مصعب بن عمیر» فعالیت گسترده خویش را آغاز نمود.
با شروع جنگ تحمیلى، رحیم که ظلم ستیز بود و حق پیشه، بلافاصله در اردوى نظامى شرکت کرد و قصد عزیمت به میادین نبرد نمود. وى در اوایل سال 1360 ه .ش آموزش کوتاه مدت را در «پادگان خاصبان» گذراند و همراه قافله عزتمند بسیجیان به جبهه هاى خون و شرف اعزام شد.
در عملیات «مسلم بن عقیل» زخم شیرین عشق بر جانش نشست و با اصابت ترکش خمپاره به ناحیه شکم مجروح گشت
او دوباره کوله بار سبکبالى اش را از عشق خدا و شهادت پر کرد و مشتاقانه عازم جبهه شد.
🔶 رحیم به هفتمین شهر عشق رسیده بود و جز رضاى خدا نمى خواست تا اینکه در عملیات ظفرمند «کربلاى 5» بعد از نبردى مردانه و حماسه آفرینى جانانه، درهاى بهشت به رویش گشوده گشت و روح بى تاب او در ملکوت اعلى آشیان گرفت.
پیکر مطهر رحیم بعد از 39 روز شناسائى و پشت جبهه منتقل و در چهارم اسفند ماه سال 1365، در میان زورق دستها و دلهاى بیقرار، عطر شهادت را دوباره در جان شهرتبریز پاشید و جاودانه گشت.
#شهید_رحیم_محجل والا
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✍🏻 امروز روز پدر است
روز مردانی که عاشقانه و شجاعانه تا آن سوی مرزها رفتند
وبا اهدای خون پاک و مقدس شان اجازه ندادند معجر از سر ناموس مسلمانی کشیده شود، همان مردان بی ادعایی که طعم پدر شدن را نچشیدند
و نام پدر از زبان کودکان خود نشنیدند.
پدران شهید آسایش و آرامش خود را فدای آرامش آیندگان کردند چرا که عمق عشق و اندیشه شان از عمق اقیانوس ها فراتر بود.
به مناسبت فرا رسیدن روز پدر، در وصف پدران شهید، همدلانه برای لحظه ای هم که شده فرزندان این بزرگ مردان را همراهی نموده و مرهمی برای دل رنج دیده شان شده باشیم.
💠 یاد کنیم همه پدران آسمانی را به هدیه یک صلوات
🌹شهید محمد علی ولیپور: 10فرزند
🌷شهید زلفعلی وطن دوست: 9فرزند
🌹شهیدرحمان امیری: 8فرزند
🌷شهیدقربانعلی بجانی:6فرزند
🌹شهید ملک علی رضوی:6فرزند
🌷شهیدخلیل الله بهرامی:5
🌹شهید تاروردی شمسی:5فرزند
🌷شهید علی شاهی:4فرزند
🌹شهیدمحمدعبدلی:4فرزند
🌷شهید یحی لطف الله زاده :4
🌹شهیدپرویز راه انجام اصل:3فرزند
🌷شهیدسید جمشیدآتش پنجه:3
🌹شهید علی صادقی:3فرزند
🌷شهیدایو ب بلندی:3فرزن
🌹شهیدصمدافقی:2فرزند
🌷شهیدقنبر اکبرنژاد:2فرزند
🌹شهیدعباس آقاپور: 2 فرزند
🌷شهیدمحمد امامی :2فرزند
🌹شهید اصغر طالبی :2فرزند
🌷شهیدمحرم حضرتی: 2 فرزند
🌹شهید جعفر قلی نژاد:2فرزند
🌷شهیدرحمان حشمتی:2فرزند
🌹شهیدقربانعلی حسینی :2فرزند
🌷شهیدبیوک بهرامی زاده:1فرزند
🌹شهیدعباسعلی شریفی:1فرزند
🌷شهید غیبعلی کیانی: 1فرزند
🌹شهیدفیروز خدایی: 1فرزند
🌷شهیدرحیم افتخاری:1فرزند
🌹شهیدبهمن جوادی:1فرزند
#میلاد_امام_علی
#روز_پدر
#روز_پدر_مبارک_باد
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
💠 لحظه های آسمانی شدن شهید رحیم افتخاری
🟢 فکر کردم آن پنج نفر دیگر به شفاعت هم نیازی ندارند
#شهد_رحیم_افتخاری
✍🏻 نیروها در ستون ایستاده بودند و آماده حرکت بودند.چهره ها دیدنی بود.انگار شب اول حمله بود.
وقتی پیش بچه ها برگشتم دیدم امیر با چهار نفر شانه به شانه هم ایستاده اند :امیر مارالباش،رضا گلولیان،رحیم افتخاری،مهدی محمدی و یک نفر دیگر دستشان را روی هم گذاشته بودند.
آن پنج نفر را که در آن حالت دیدم دلم فرو ریخت.قبلا هم از آن پیمان بستن ها دیده بودم.
مرا که دیدند گفتند:«آقا سید تو هم بیا اینجا»
گفتم: «جریان چیه؟»
پاسخ دادند:«میخواهیم هر کی شهید شد بقیه رو شفاعت کنه.»
خواستم فضا رو عوض کنم ، گفتم:«هنوز هیچی نشده به فکر شهادت هستید؟»
موعد حرکت فرا رسید.قرار بود حرکت به دو و به ستون باشد.
ستون از جا بلند شد.به دنبال ستون از خاکریز گذشتم.حالا دیگر در منطقه عراق می دویدیم.
کمی جلوتر به کپه خاکی رسیدیم.که اگر بشود اسمش را خاکریز گذاشت ،خاکریزی به بلندی نیم متر بود.بدون لحظه ای توقف از آن جا هم گذشتیم.زمین مسطح بود ؛صاف صاف بدون هیچ گونه پستی و بلندی.
صدا از کسی در نمی آمد.خوب داشتیم پیش می رفتیم ،اما در یک لحظه اشتباهی رخ داد.
اشتباه از جانب کسی بود که به او کلت منور داده شده بود .
قرار بود ما زمانی منور بزنیم که به خط زده و خاکریز را شکسته ایم اما او در آن لحظه نا بهنگام منور زد!
علت اشتباه هرچه بودمنوری از جانب ما به آسمان شلیک شد و عراقی ها که در شرایط عملیاتی و آماده باش بودند بلافاصله منطقه را زیر آتش گرفتند.
علت اشتباه هرچه بودمنوری از جانب ما به آسمان شلیک شد و عراقی ها که در شرایط عملیاتی و آماده باش بودند بلافاصله منطقه را زیر آتش گرفتند.
آتش چنان پر حجم بود که همه بچه های ما در همان لحظه اول بر زمین ریخت.لحظه عجیبی بود.فکر کردم کار همه تمام شد.
دور و برم را نگاه کردم کسی تکان نمی خورد.همه روی زمین افتاده بودند و به هر کدام دست می زدم آرام می غلتید.
دیوانه شده بودم و احساس می کردم باید خودم را به هر نحو پیش امیر و رحیم که جلوتر از همه می دویدند برسانم.
به سنگینی از جا کنده شدم.جلوتر امیر را پیدا کردم.او و هم پیمانانش کنار هم روی زمین افتاده بودند.
خط نازکی از خون از دهان امیر جاری بود.آه از نهادم بلند شد.همه چیز تمام شده بود.
با همان ناباوری رحیم را دیدم و رضا را...
فکر کردم آن پنج نفر دیگر به شفاعت هم نیازی ندارند چون همه با هم رفته بودند.
📚 بر گرفته از کتاب «نورالدین پسر ایران»
#شهدای_حکمآباد
#شهد_رحیم_افتخاری
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💠 مقام معظم رهبری حضرت ایت الله خامنه ای:
« شبهای عملیات کربلای 5 شبهای قدر این انقلاب است و انس با آن باعث وارسته شدن می باشد، هر کس آن عملیات را فراموش کند نامش از اردوگاه انقلاب قلم خواهد خورد؛ لذا باید این حادثه بزرگ را زنده نگه داریم.»
نام عملیات: کربلای5 و عملیات تکمیلی
زمان اجرا: 10/19 /1365
مدت اجرا:70 روز
تلفات دشمن: 42700(کشته، زخمی و اسیر )
رمز عملیات: یا زهرا(سلام الله علیها)
مکان اجرا: منطقه عمومی شرق بصره -سراسر محور جنوبی جنگ
ارگانهای عملکننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
اهداف عملیات:
انهدام ماشین جنگی دشمن، گشودن راه برای سرنوشت جنگ طولانی و پاسخ به انتظارات مردم و تهدید شهر بصره
#عملیات_کربلای5
#شهدای_حکمآباد
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
✍🏻 مناجاتنامه بسیجی شهید سرهنگ محمد عبدلی
🔹 خدایا چکار کنم آیابراى آمرزش گناهانم بدرگاهت گریه کنم که لایق نیستم.
مال دنیا در راهت احسان کنم که به آن صورت ثروتى ندارم
اگر این جان بى ارزشم را در راهت فدا کنم اگر این فدا شدن جانم در پیشگاه با عظمت تو قابلى داشته باشد.
🔸 ولى مهربانى تو برایم ثابت شده و امید به این دارم که درمقابل عدالت تو و رحمتت قرار گرفته.
🔸معبودا تو خودت شاهد هستى که این بنده گنهکار در مقابل عشق محبوبى مثل تو از همه چیزش گذشته و همه را فراموش کرده یعنى از پدر، مادر و عزیزانش بگذرد و تنها تو را ببیند، چون تو خودت خواستى که این بنده روسیاه عاشقت شود و معشوق هم یکى می شود آنهم توئى .
پس عنایتى کن از عظمت و کرامتت گناهان این روسیاه را ببخش و اگر نبخشى کجا بروم ودر خانه چه کسى را بزنم چون کسى را غیر از تو ندارم.
🔹بارالها ترا به 14 معصوم علیهم السلام قَسمت مى دهم و ترابه تمام عزیزانت قَسمت میدهم تا نیامرزى این گنهکار را از دنیامبر.
خداوندا ترا به عصمت حضرت زهرا( سلام الله) قسمت مى دهم که در پیشگاهت آبرو دارد مرا از در خودت نا امید نکن.
بار خدایا جاى این بنده روسیاه رادر بهشتت می خواهى قرار بدهى و یا مى خواهى در داغترین آتش جهنمت بسوزانى حرفى ندارم .
✅ فقط عشق را به من یادبده و مرا عاشق خودت بکن و در حین عاشقى اگر هزاران مرتبه هم مرا در بالاترین و داغترین نقطه جهنمت بسوزانى براى من گوارا خواهد بود چون در آن صورت خواهم فهمید تو هم عاشق من شده اى.
📚 فرازهایی از وصیت نامه شهید
شهادت : 1365/10/23
#شهید_محمد_عبدلی
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
✅ جنسی که خریدارش خود خدای متعال است
💠 انَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ
در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مى جنگند و مى کشند و کشته مى شوند
📚 سوره ۹: التوبة ﴿۱۱۱﴾
در این آیه، پروردگار متعال میفرماید: من مشتری هستم. فروشنده مؤمن است، جنس مورد خرید جان و مال مؤمن است، قیمت این معامله جنت است، من جان و مالشان را خریدم و میخرم.
🔶 شهید عبداللَّه رهبررنجدوست (رهبرى) درجمع دوستانش، ساعت ۲۴ روز ۱۷/بهمن/۱۳۶۴ چند روز قبل از شهادتش در دزفول مقر لشکر ۳۱ عاشورا چنین مىگوید:
«… بهترین درجه اى که انسان مى خواهد آن را براى خود توشه قرار دهد درجه شهادت است و امّا این که من واقعاً متأسف هستم و غصه میخورم براى این مسأله که چهار سال در این جبهه ها مانده ام
ولى حیف که نمیدانم چرا این کالا (جان) قیمت نداشته تا خریدارش خدا باشد.
تاریخ شهادت : ۷/اسفند/۱۳۶۴ ه .ش
📚 کتاب باغ شقایق ها
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═
💠 توصیه و راهکار شهید به دوستانش برای رسیدن به شهادت
✔️ وحدتتان را حفظ کنید.
🔸غیبت بزرگترین دشمن براى ما می باشد،
✔️ محبت را حاکم کنید،
🔸 اگر اشتباهى کردید از دیگرى معذرت بخواهید ،
✔️بگوئید که اشتباه کرده اید ،
🔸و خودتان و غرورتان را بشکنید تا به خدا نزدیکتر شوید.»
#شهید_عبدالله_رهبر_رنجدوست
📚 کتاب باغ شقایق ها
🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷
@shohada_hokmabad_tbriz
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═
🔻دانشجویان ،مظهر شهامت و سرعت عمل ملت ایران هستند.
امام خامنه ای (مدظله العالی)
💠 معلّم قرآن و دانشجوى شهید محمّدباقر رنجبر آذرفام
روز سیزدهم فروردین ماه سال 1334 ه .ش حکم آباد تبریز با قدوم شقایقى از گلستان الهى آراسته گشت، شقایقى عاشق که بعدها با بذل جان در راه معشوق و آزادى میهن با خون پاکش آبروئى دوباره به خاک بخشید. محلّه دردآشناى حکم آباد آشناى گامها و عطر بهشتى خون اوست.
محمّدباقر با لفظ جلاله اللَّه لب به سخن گشود و شش سال بیشتر نداشت که با نماز انس گرفت و در سایه توجّهات والدین مؤمن و متعهدش در عین فراگیرى علم و دانش لحظه اى از آموزش مسائل دینى غفلت نورزید.
🔶 او سرسختانه با رژیم در حال جدال و مبارزه بود و عاقبت در روز 28 بهمن ماه در جمع دوستان در مسجد ارشاد لب به سخن گشود و آخرین توصیه ها را در رابطه با تظاهرات و قیام 29 بهمن تبریز به همراهانش نمود و گفت: «... مرگ در بستر ذلّت است، مرد باید در میدان هاى نبرد بمیرد، ما در این راه سرنوشتى غیر از این نداریم، که یا به شهادت برسیم، یا زندانى و مجروح شویم که باید براى هر سه آنها خودمان را آماده کنیم...»
🔸 محمّدباقر که وجود آسمانى اش مهیاى سفرى سرخ بود، در قیام روز 29 بهمن سال 1356 پس از ساعتها درگیرى با عمال رژیم، مجروح شد و یازده روز بعد در بیماستان حضرت امام خمینى قدس سره (پهلوى سابق) توسط مأمورین ساواک به شهادت رسید.
نام: محمد
نام خانوادگى: عبدلىحیدرى
نام پدر: سیفعلى
تاریختولد: 1329/02/10
ش.ش: 681
محلصدورشناسنامه: تبریز
تاریخ شهادت: 1365/10/23
شرح حادثه: حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسط دشمندرجبهه
استان: بنیادشهیداستانآذربایجانشرقى
محمد در 28 بهمن سال 1329 ه .ش در محله دیزج حکم آباد چشم به جهان گشود. او از کودکى علاقه زیادى به نظامى گرى داشت که همین اشتیاق باعث گردید وى بعد از طى دوره راهنمائى تحصیل، به نیروى هوائى بپیوندد و دوره هاى آموزشى را طى نماید. همزمان با خدمت در ارتش، بطور شبانه به ادامه تحصیل پرداخت و توانست با اخذ دیپلم فنى به درجه استوار یکمى نائل آید. او در سال 1356 ازدواج نمود که حاصل این پیوند مبارک چهار فرزند پسرى است که از وى به یادگار مانده اند. در همان سال براى گذراندن دوره دانشکده افسرى به مشهد مقدس اعزام گردید.
پیش از پیروزى انقلاب اسلامى در راستاى براندازى نظام شاهنشاهى با جمعى از دوستانش، گروهى سیاسى مذهبى تشکیل داده بودند که در سال 1357 گارد شاهنشاهى پى به فعالیت هاى این گروه برد و ایشان بازداشت گردید. محمد در 17 دیماه همان سال آزاد شد و در به ثمر رساندن خون شهداء و پیروزى انقلاب از هیچ کوششى فروگذار نکرد و سرانجام در 19 بهمن ماه همراه با پرسنل فداکار نیروى هوائى با امام انقلاب بیعت نمود.
ایشان پس از پیروزى انقلاب اسلامى با درجه ستواندومى در عقیدتى سیاسى پایگاه دوم شکارى مشغول ادامه خدمت گردید که در آن زمان منشاء خدمات ارزشمندى گردید از جمله احداث مسجد در قسمت ستادى پایگاه.